معنی غم و غصه
لغت نامه دهخدا
حل جدول
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
حزن، اندوه،
[قدیمی] آنچه در گلوگیر گیر کند،
* غصه خوردن: (مصدر لازم) غم و اندوه را در دل نگهداشتن، غم خوردن،
* غصه داشتن: (مصدر لازم) =* غصه خوردن
* غصه دادن: (مصدر متعدی) کسی را اندوهگین ساختن،
فرهنگ فارسی هوشیار
اندوه گلوگیر، حزن، غم و اندوه
فرهنگ معین
آن چه در گلو گیر کند و فرو نرود، اندوه گلوگیر. [خوانش: (غُ صِّ) [ع. غصه] (اِ.)]
فرهنگ واژههای فارسی سره
غم، اندوه
کلمات بیگانه به فارسی
غم، اندوه
مترادف و متضاد زبان فارسی
اندوه، تاسف، حزن، غم، محنت،
(متضاد) شعف، شادی
معادل ابجد
2141